جدول جو
جدول جو

معنی شیشه دار - جستجوی لغت در جدول جو

شیشه دار
(اَ دَ خوَ / خُ رَ)
دارندۀ شیشه:
زمین از ترکتازی او غباری
فلک از کار دانش شیشه داری.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشه کار
تصویر پیشه کار
پیشه ور، پیشه گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میوه دار
تصویر میوه دار
ویژگی درختی که میوه بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشه دار
تصویر ریشه دار
هر گیاهی که ریشه دارد، کنایه از شخص اصیل و نجیب، بااصل و نسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه کار
تصویر شیشه کار
شیشه گر، شیشه ساز، کسی که شیشه می سازد یا آلات و ادواتی از شیشه درست می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آینه دار
تصویر آینه دار
آنکه آیینه پیش روی کسی نگه دارد تا چهرۀ خود را در آن ببیند، آرایشگر، سلمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشه دار
تصویر گوشه دار
آنچه گوشه یا زاویه دارد، کنایه از سخن آمیخته به طعنه، کنایه از گوشه نشین، برای مثال که از گوشه داران در این گوشه کیست / که بر ماتم آرزوها گریست (نظامی۵ - ۹۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیزه دار
تصویر نیزه دار
سرباز یا سپاهی که دارای نیزه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
حیله گر، مکار، حقه باز، شعبده باز
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ خوَرْ / خُرْ)
شیوه دارنده. دارای سبک و طریقۀ خاص در هنر، اهل حرفت و صناعت و کاریگر و دارای هنر و پیشه ور. (ناظم الاطباء). هنرمند و صاحب فن و کمال. (آنندراج) ، چست و چالاک، کارآزموده و کارگزار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ رُ تَ / تِ)
دارای ریشه. گیاهی که دارای ریشه است، دارای جراحت. دارای ریش. مجروح. ریشدار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جامه ای که طره ها و رشته های آویزان دارد. (یادداشت مؤلف) ، دارای سابقه و اصل و بیخ: اختلاف من با او ریشه دار است، اصیل. عریق. دارای نژاد و نسب و تبار
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح بنایان بنائی که گل و بوته از آجر برآرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ)
شیشه گر. شیشه ساز:
زین نازکان رعنا بگریز خسرو از آنک
در کوی شیشه کاران دیوانه درنگنجد.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به شیشه ساز و شیشه گر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیزه دار
تصویر نیزه دار
مسلح به نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
درخت باردار مثمر: ... (و بر درختان میوه دار زحمت خار جگر خوار ظاهر گشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه دار
تصویر گیاه دار
دارنده گیاه صاحب نبات، مرغزار علف زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاشه دار
تصویر لاشه دار
گران سنگین وزین
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دارای گوشه است زاویه دار، آمیخته بطعن و طنز کنایه آمیز، گوشه نشین منزوی: که از گوشه داران درین گوشه کیست ک که بر ماتم آرزو ها گریست ک (شرفنامه نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه دار
تصویر کینه دار
آنکه دارای کینه است دشمن، انتقام جو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای کیسه است، شخصی را گویند که چیزها بهنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد و در ایام گرانی بفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
دارای رشته و نوار جمع ریسه داران. یا ریسه داران گیاهانی که اندام رویشی آنها از ریسه به وجود آمده است. گیاهانی که ساختمان سلول آنها از سلولهای ساده و یک نواختی بنام ریسه میباشد تالوفیتها
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند، سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
حقه باز، شعبده باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه کار
تصویر شیشه کار
کسی که شیشه سازد آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه ساز
تصویر شیشه ساز
کسی که شیشه درست میکند شیشه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه کاری
تصویر شیشه کاری
عمل و شغل شیشه گر، محل شیشه گر شیشه گر خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکره دار
تصویر شکره دار
نگهبان و مربی مرغان شکاری، صیاد
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که دارای شبکه باشد آنچه که روزنه های شبکه مانند داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه دار
تصویر سینه دار
کبوتری که خال سیاه در سینه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
پیشه ور صانع صنعت کار صنعتگر: بدو گفت کای گازر پیشه کار، به پیشه روان را پر اندیشه دار، (شا) یکی پیشه کار و دگر کشت و رز یکی آنکه پیمود فرسنگ ومرز. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه جان
تصویر شیشه جان
آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکره دار
تصویر شکره دار
((ش کَ رَ))
نگهبان و مربی مرغان شکاری، صیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
محیل، حیله گر، دغاباز، آن که با گوی و ساغر شعبده بازی کند، آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشه دار
تصویر گوشه دار
سخن همراه با طعنه و کنایه، زاویه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیفه دار
تصویر لیفه دار
اکالیفا
فرهنگ واژه فارسی سره